تصویر سازمانی (Organizational Image) نگاه و برداشت افراد پیرامون سازمان است و بی شک، به دست آوردن و حفظ وجهه و تصویر بیرونی مثبت، یکی از اهداف مهم تمام سازمانها محسوب میشود.
بیشتر سازمانها، زمان، منابع و تلاش بسیاری را صرف ایجاد تصویری تأثیرگذار از سازمان یا کسبوکار خود میکنند. چرا که هرگاه سازمانی تصویر مثبتی داشته باشد، مخاطبان، ذینفعان سازمانی و مشتریان آن، عموماً رفتارها و تصمیمات آن سازمان و نیز تجربههای خود با آن را مثبت تلقی خواهود کرد.
تصویر ذهنی سازمان نزد مخاطبان و جامعه شهرت سازمان را شکل میدهد و پیامدهای آن به صورت مثبت یا منفی تداوم پیدا میکند. نکته بااهمیت دیگر آن است که این تصویر ممکن است به سادگی شکل گیرد اما اثرات آن دیرپا است.
همچنین تصویر ذهنی منفی با اولین اشتباه ثبت میشود اما به سادگی نمیتوان تصویر ذهنی مثبتی ایجاد کرد. نظر به اهمیت موضوع در این گفتگو به سراغ آقای محمدعلی ملایی مدیر عامل مجتمع آرمان پژوهان داناک می رویم تا در باب اهمیت این موضوع با وی به گفتگو بپردازیم:
جناب آقای محمد علی ملایی میخواستیم از شما به عنوای رئیس کمیته برگزاری رویداد گرافدی در خصوص ضرورت انتخاب محور مدیریت وجهه سازمانی در جهارمین دوره این رویداد بپرسیم؟
باید بگویم در عصری به سر میبریم که انسانها برای مرتفع کردن نیازهای خود راهکارهای متنوع و متعددی را نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ بشریت دارند. در این فضایی که امکان انتخابهای متعدد فراهم شده است، سازمانها طبیعتا بر مبنای توانمندی خود در پاسخگویی به نبازهای مخاطبین خویش قادر به ادامه حیات خواهند بود.
در این فضا سازمانها میبایست بهطور مداوم و پویا و کاملا به روز و بر اساس اقتضائات در لحظه بتوانند پاسخگوی نیازهای افراد باشند و تنها در این صورت است که وجهه مطلوب و مورد پسند در ذهن مخاطبین سازمان شکل میگیرد. برای ایجاد چنین تصویری سازمانها باید اصول کار خود را بر اساس صداقت، درستی، انجام کار شفاف و متعهدانه قرار دهند. ایجاد چنین وجهه مثبتی نیازمند اقدامات و تلاشهای بیشائبه در هر سازمانی است.
این وجهه سازمانی پس از ایجاد، نیاز به حفظ جایگاه آن وجهه و مدیریت وجهه سازمانی در ذهن مخاطبان خود دارد. چرا که ممکن است همواره اتفاقات و رویدادهای متنوع درون سازمانی و یا بیرون سازمانی در تمام حوزههای فعالیتی یک سازمان حادث شوند که منجر به خدشهدار شدن جایگاه و شهرت سازمانی در ذهن مخاطب یا ذهن ذینفعان خود شود و یا تقاضاهایی را بهوجود آورد که سازمان امکان پاسخگویی به آنها را نداشته باشد.
در چنین بحرانی نیز یک سازمان باید بتواند وجهه خودش را حفظ کند و در حد امکان در شرایط بحران و تهدید نیز موقعیتی برای ارتقای وجهه خود بسازد.
بنابراین اگر در یک کلام بخواهیم از وجهه سازمانی یک تعریف ساده داشته باشیم بر اساس مفاهیم غنیای که در فرهنگ مان هم وجود دارد میتوان به دو مفهوم مدارا و مردمداری اشاره کرد که واژههای بسیار کلیدی هستند که حیات هر سازمان به نوعی به این دو واژه متکی و وابسته است.
هر سازمانی نیازمند این است که به طور مستمر و پویا وجهه سازمانی خود را مدیریت بکند و همواره در پی حفظ این وجهه باشد.
جناب آقای ملایی در ادامه فرمایشات شما به نظر میرسد تعدادی از شرکتها و سازمانهای امروزی، شهرت و مشروعیت خود را از نام و نشان مدیران و رهبران خود دارند، نظر شما در خصوص تاثیر برند رهبری بر شهرت سازمانی با نقش میانجی مشروعیت سازمان چیست؟
این رهبر یک سازمان است که می تواند فرهنگ سازنده و اصولی را در یک سازمان جهتدهی کند. قطعا بینش و باورهای افراد در درون سازمانها، نشات گرفته از رویکردهایی است که رهبر یک سازمان ایجاد و پایهگذاری کرده و یا در رشد و نمو آن تاثیرگذار بوده است.
این بخشی است که میتواند جزو متعالیترین اثرگذاریهای برند رهبری در رشد یک سازمان و یا در مدیریت وجهه سازمانی باشد. گاهی رهبران با پرسونال برند بسیار قوی در محیط مخاطبان خود در خارج از سازمان هم میتوانند در رشد یک سازمان بسیار تاثیرگذار باشند.
اما این پرسونال برند زمانی به حداکثر کارکرد خود میرسد که بتواند یک تصویر درستی از باورهای سازنده در ذهن تک تک افراد سازمان نهادینه کند و به یک رفتار سازمانی متکی بر تفکرات و نیازهای مخاطب منجر شود. آنجایی که کارکنان از رهبر یک سازمان و باورهای فردی و جمعی که در گروهی از افراد در شرکتها و سازمانها وجود دارد، تصویر درست، اصولی و سازندهای داشته باشند.
هر چقدر که پرسونال برند رهبر یک سازمان بتواند آن تصویرهای ذهنی و باورها را به هم نزدیکتر و همگراتر کند، آن سازمان میتواند بهتر و موثرتر به حیات خود ادامه دهد و طبیعتا شهرت سازمانی را با مبنای سازنده، قویتر و توسعه یافتهتر ایجاد خواهد کرد و این به نظر من یکی از مهمترین کارکردهای برند رهبری در شهرت سازمانی است.
عدم موفقیت سازمانهایی با پرسونال برندهای غیرسازنده یعنی سازمانهایی که شهرت دارند ولی مقبولیتی در جامعه مخاطبان ندارند؛ به این علت است که آنان بسیاری از اصول اساسی فرهنگ سازمانی را اجرا نکردهاند. پرسونال برند رهبر یک سازمان زمانی به حداکثر قابلیت خود میرسد که با ایجاد یک فرهنگ سازمانی سازنده، مدل و الگویی برای رفتار درست با مخاطبان باشد تا بتواند به شهرت پایدار و بهسزایی دست پیدا کند.